ساعت یازده شب است و در حالیکه من مشغول آماده کردن ارائه‌ی ژنتیک مولکولی فردایم هستم و دائما به فردا و لحظات ارائه فکر میکنم، جوانی همسن من چهارصبح اعدام می‌شود.

او احتمالا به عزیزانش فکر میکند، ترسیده است و می لرزد، شکافنده ترین غم جهان بر جانش نازل شده، تند تند نفس میکشد تا سهم بیشتری از اکسیژن و لحظات ببرد، دلش ماشین زمان میخواهد، به خودکشی و فلسفه زندگی فکر میکند، به لحظه می‌اندیشد، به اتفاق، به شانس.

 

 در این لحظه من دختر خوش‌شانسی هستم چون میتوانم استرس ژنتیک فردایم را بکشم.

من دختر خوش‌شانسی‌ام زیرا در هیچ یک از موقعیت‌های او قرار نگرفته‌ام.

من دختر خوش‌شانسی ام چون میتوانم تحصیل کنم.

 

امیدوارم که او هم شانس بیاورد.


امروز اولین روز کار جدیدم بود. برای چندساعتی انگار دنیا و زمان و مکان پاره شد و من افتادم وسط فیلم کفرناحوم. الان کرخت‌ام، بی‌حس بی‌حس، متورمم. هفت صبح با کلی نق نق و به زور پا شدم، روز قبلش تا شب آزمایشگاه داشتم و از صبح تا ظهر هم رفته بودم کارآموزی هرباریوم. چند وقت بود که نرفته بودم و بعد مدتها که رفتم استاد علت رو جویا شد و گفتم مریض شده بودم موقع کار که نزدیکم ایستاد و نگام کرد یدفعه قربون صدقم رفت و به دانشجو دکتراش گفت ببین توروخدا بچه بیچاره چقد بد مریض شده، چقد لاغر شده. شب که رسیدم تا دیروقت درس خوندم و صبح اصلا دلم نمیخواست پاشم. م وصل نمیشد که لوکیشن اونجا رو بگیرم در نهایت آخرشب به فائزه زنگ زدم و ازش آدرسو پرسیدم. ایستگاه نعمت‌ آباد پیاده شدم و دم در مترو که ایستادم تا چند دقیقه اول همه چی خوب بود اما هر ثانیه که میگذشت بد و بد و بدتر میشد بوی بدن‌هایی میومد که انگار سال‌ها حموم نرفتن و این بو اذیتم میکرد. بوی ناف میومد. همه جا خالی از حس زندگی بود. تو خیابون فقط مرد میدیدی. میترسیدم از کسی آدرس بپرسم. هواش انگار با بقیه جاهای تهران فرق داشت. سرد بود. یخ زده بودم اول صبحی. شال گردن گل سرخی مو محکم دور گردنم پیچوندم و موبایلم رو زیر ژاکت تو جیب مانتوم قایم کردم و کیف پولمو برخلاف همیشه که تو دستمه سریع انداختم تو کیفم و دسته‌های کیفم رو محکم فشار میدادم. چند دقیقه یه جا ایستادم تا آدرس رو پیدا کنم. دو سه تا ماشین زیرپام بوق زدن و پیرمرد دست زل زده بود بهم. دائما میگفتم کاش چاقومو میوردم. به کیفم نگاه کردم و دیدم فقط فندکم همراهمه و از اینکه فندکم همراهم بود خوشحال شدم و زیپ کیفمو بستم. بعد چند دقیقه فکر کردم با اون فندک میخوای چه گهی بخوری دختر؟ تهش میتونی اگه کسی بهت نزدیک شد بهش بگی بیا داداش بیا آتیش دارم سیگارتو روشن کنم یا مثلا تهدیدش کنم که اگه سمت من بیای موهاتو گز میدم یا در نهایت ناامیدی مثل دختر کبریت توی این سرما و تنهایی روشنش کنی تا دستت گرم بشه و بعد وقتی گاز فندک تموم شد تو هم بمیری. دیدم خیلی اذیتم شروع کردم به راه رفتن، بی هدف همینجور رفتم. همه جا یا بیابون بود یا گاراژ و کوره و تعمیرگاه. از دکه رومه آدرس پرسیدم و بلد نبود. دوباره به فائزه متوسل شدم. یه مسیر باید شخصی سوار میشدم و هر لحظه ترسم داشت بیشتر میشد. سوار یه پراید شدم. کوله بزرگمو گذاشتم بغلم و سینه‌هامو محکم بهش چسبوندم و از دو طرف زیربغل‌هامو محکم چسبوندم به کیف. این ترفندا و پوزیشن‌های عجیب غریب نشستن برای جلوگیری از دستمالی شدن رو طی تجربه‌های نوجونیم یادگرفتم. درحالت عادی وقتی میبینم اذیتم یا کسی اذیتم میکنه تذکر میدم و صدامو بلند میکنم اما شرایط عادی نبود و ممکن بود به ضررم تموم شه. خداروشکر اتفاقی پیش نیومد. راننده هم تو راه از آسفالت نکردن جاده و هزینه بالای زندگی نالید، سعی کردم باهاش همراه بشم. به مقصد که رسیدم دیدم بسته. از روبرو و اطراف فقط گاراژ دیده میشد و کارگر. ماشین‌ها همه نیسان و وانت و پیکان و قراضه بودن و هرازچندگاهی لابه لا یکی دو تا پراید و دویست و شیش رد میشد. کنار دستگاه خودپرداز ایستاده بودم. خودپرداز پراستفاده‌ای بود و هرکسی که میومد اول یه نگاه به سرتا پای من میکرد بعد میرفت سمت خودپرداز. کنار اونجا یه زمین خالی بود که توش گودبرداری کرده بودند و دورتا دورش رو با حلب پوشونده بودن. از لای سوراخ بین حلب‌ها به داخل نگاه کردم و دیدم لابه لا آشغال ریخته و بسته‌های . خیلی ایستادم. کولمم سنگین بود و به کمرم فشار میورد. فائزه زنگ زد که آدرس تغییر کرده. خانوم مدیر باهام تماس گرفت و تلفنی بهم آدرس میداد تا محل جدید رو پیدا کنم. تا اونجا پیاده رفتم. پیاده رویش زیاد بود. توی مسیر فقط به مستقیم و جلوی پام نگاه میکردم. کلمو به راست و چپ نمیچرخوندم. آدرس دوم به منطقه‌ی مسی نزدیکتر بود. اولین چیزی که به ذهنم رسید که توی زندگیم بخاطر حس کردنش باید شکرگزار باشم امنیت بود. باورم نمیشد همین مترویی که من باهاش از امیرآباد میام منو به همچین جایی وصل کنه. 


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فارغ از نتیجه همیشه برنده کاپ باش bestnews تله مشاور | مشاوره تحصیلی خانواده ازدواج جنسی جهان ما دو سوته خرید کن تحویل بگیر salamatiweb میــمدال